حسام الدینحسام الدین، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه سن داره

حسام کوچولو

                                                                              خوش اومدین

             ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ    فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز     ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ

                   Image result for ‫و ان یکاد‬‎

          

بهار و تابستان 94 به روایت تصویر

سلام عشق مامانی اوایل خرداد مامان و بابا تصمیم گرفتند موهای حسام کوتاه کنند ولی به اندازه ای ناشی بودند که این کوتاهی به کچلی کامل انجامید.             ایکی یو سان مامان حسام در حال بازی در حیاط                                        حسام و جوجه اش که البته بزرگ شده و دیگه جوجه نیست.                       &nbs...
27 تير 1394

نوروز 1394

حسامم ، دلبندم ، نفسم   دومین بهار زندگیت را هم پشت سر گذاشتی.   عید امسال با یک اتفاق بد شروع شد. شب عید زمین خوردی    و بالای چشمت زخم شد و این شکلی شدی:              اما تعطیلات بقدری خوب بود که تلخی آن حادثه فراموش شد.   عید امسال همزمان بود با راه رفتنت.انقدر ذوق راه رفتن را داشتی   که با وجود زمین خوردنهای مکرر بازهم کوتاه نمی آمدی.   سومین دندانت هم در 19 اسفند رخ نشان داد و چهارمی هم در حال   درآمدن است.   پسرک عزیزتر از جانم   امیدوارم با افز...
20 فروردين 1394

اولین قدم های حسام

حسام خان بالاخره تصمیم به راه رفتن گرفت.   امروز برای اولین بار پسرکم درحالی که به میز تلویزیون تکیه    داده بود میز رها کرد و چند قدمی به جلو حرکت کرد البته    زودی زمین خورد ولی خوب برای اولین بار بد نبود. خیلی    مشتاقم پسرم زودتر راه بیفته، میدونم با راه رفتنش دردسر    منم بیشتر میشه ولی دلم میخواد زودتر بزرگ شدن و راه     رفتنشو ببینم.   راستی پسرم از کارها و کلمه های جدیدت بگم. نانای کردنت   پیشرفت داشته در حد المپیک.کلمه هایی هم که به دایره      لغاتت اضافه شده...
10 اسفند 1393

تولد یک سالگی

پسر گلم تولدت مبارک                    چقدر زود بزرگ شدی جگرم.انگار همین دیروز بود که به    دنیا اومدی و با اومدنت خوشبختی من و بابایی رو کامل   کردی. هر روز بخاطر وجود تو خدارو شکر میکنم و از خدا   میخوام زندگی سرشاراز آرامش و خوشبختی نصیبت کنه.   خیلی دوست دارم.                                     &nb...
5 اسفند 1393

اندر احوالات یازده ماهگی

سلام جینگول خان   پسرکم انقدر شیطون شدی که خیلی کم فرصت میکنم بیام وب. گل پسرم بلافاصله بعد از اولین دندون دومین مروارید خوشگلت هم دراومد تا شما صاحب دوتا دندون باشی.ما هم برات جشن دندونی  گرفتیم که خیلی خوش گذشت ولی شما همون روز مریض شدی    و کارت به دکتر کشید تا یه هفته هم مریض بودی. قبلا بالا رفتن از پله هارو یاد گرفته بودی و الان چند روزی میشه که  پایین اومدن ازشونم یاد گرفتی.برمیگردی و عقب عقب از پله ها یا تخت و مبل میای پایین.   از حرف زدنت بگم که کلمه های جدید یاد گرفتی مثلا: مامان ،بابا ، پوپو(پارسا) ،آبا ،آب ،قاقا ،عمه کلی ه...
5 بهمن 1393

عکس های 9ماهگی و یک خبر خوب

سلام کوشولوی مامان امروز صبح وقتی داشتی آب میخوردی صدای دلنشینی از دهن خوشگلت اومد منم نگاه نگاه کردم دیدم بعععععععععععله بالاخره پسرکم دندون دار شده انقدر خوشحال شدم که نگو.زودی به همه خبر دادم و قرار شد بعد از اربعین برات جشن دندونی بگیریم. مروارید خوشگلت مبارکت باشه عزیز دلم. اینم از عکسای نه ماهگی                                                     ...
19 آذر 1393

هشتمین ماهگرد

سلام پسرکم   هشت ماهگیت مبارک باشه. دیگه واسه خودت مردی شدی.بزرگ شدی.آقا شدی.آدم شدی.دیگه دوست نداری موقع غذا خوردن به حالت دراز کش باشی و مثل آدم بزرگها نشسته غذا میخوری. چهار دست و پا راه میری. دَدَ دَدَ و نَنَنَنَنَنَ میگی.موقع خوشحالی هم انقدر جیغ میزنی که آخرش صدات میگیره.ولی خوابت خیلی کمه.روزی دوبار و هربار هم فقط نیم ساعت. در ضمن در حال ترک پستونکی. از اولشم خیلی دوست نداشتم بهت پستونک بدم ولی ماههای اول خیلی کمکم کرد و باعث شد هم تو خونه و هم تو بیرون آرومتر باشی.فردا هم باباجون میاد دنبالمون تا باهم بریم کرج خونشون. ...
30 مهر 1393

عید قربان

سلام عشقم عیدت مبارک البته با یک روز تاخیر دیروز وقت نشد بیام وب.آخه تا شب مهمون داشتیم.صبح که میخواستیم گوسفند قربونی کنیم شما خواب بودی بعد که بیدار شدی با تعجب به لاشه گوسفند نگاه میکردی.عمه ها هم تا شب اینجا بودن و شما کلی باهاشون بازی کردی. اول مهر کوچولوی من شروع کرد به خزیدن و چند سانتی خودشو کشید جلو، بعد کمی پیشرفت کرد و چند سانت به چند متر تبدیل شد اسمتو گذاشته بودیم کرم خاکی کوچولو. الان هم تلاش میکنی تا روی زانوهات بایستی همینطور تلاش کنی تا چند روز دیگه کامل چهار دست و پا راه میری. کله هم میزنه این شیطون، هرکی سرشو میاره جلو و میگه حسام کله بزن، زود سر...
14 مهر 1393

هفت ماهگی

شازده کوچولوی مامان هفت ماهگیت مبارک کوچولوی من هرچقدر بزرگتر میشی شیطونتر هم میشی.دیروز بردمت مرکز بهداشت تا وزن و قدت رو اندازه بگیرن انقدر جیغ زدی که بیخیال شدن . آخرشم دست از پا درازتر برگشتیم خونه.دیگه روزا کمتر میخوابی و بیشتر بازی میکنی.عاشق توپی و تا توپ میبینی میخوای که بلندت کنیم بعد با  کمک مامان تند تند قدم برمیداری و با پات  به توپ ضربه میزنی ولی از چهار دست و پا راه رفتن خبری نیست. خیلی که تلاش میکنی عقب عقب میری.آب بازی و حموم کردنم خیلی دوست داری. پسرکم،عشقم،عمرم،نفسم  خیلی دوست دارم.  ...
31 شهريور 1393